قبل از آنکه دیگران در صدد کشتن خلق و خوی حیوانیت
برآیند و تو را به اجبار بمیرانند ، خود به درد خویش رسیده و کردار ناروایت را
چاره ای بیندیش و از تعلقات به درآ ، که در قرآن کریم از جانب ابراهیم خلیل حکایت
است که حضرت فرمود : بار پروردگارا به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد
. ندا آمد که آیا ایمان نداری ؟ فرمود : آری ، باور دارم لکن خواهان آنم که به
مشاهده آن دلم آرام گیرد . چون سخن از معرفت شهودی اسم شریف «محیی» به میان آمد و
در ذوق و شهود اقتضاء آن است که ذائق و چشنده در جان خود بدان اسم متصف گردد پس
امر نمود که ابتدا باید چهار مرغ کرکس و اردک و طاووس و خروس را ذبح کنی و آنها را
پاره پاره نمائی و درهم بیاویزی و هر پاره را در بالای کوهی قرار دهی ، چون که
بخوانی به سمت تو آیند . (بقره /260 )
اگر نیک بنگری مرده و میته حقیقی را کسی می یابی که
صاحب خلق و خوی حیوانی است و این چهار مرغ هر یکی مظهر چهار خلق و خوی ناروای
نفسانی اند که اگر می خواهی به حقیقت اسم شریف «محیی» دست یابی ابتدا باید آن چهار
را در خود ذبح کنی .
بدین معنی که کرکس و لاشخور را که مظهر مرده خواری
است و بط یا اردک را که نشانه لجن خواری است و دیک یا خروس را که آیت شهوت رانی
است و طاووس را که تمثل خودپرستی است ابتدا ذبح نمایی و از این چهار صفت مذموم
رأساً به درآیی که هر یک از این چهار ، مادام که در تو باشد روحت از عروج به دیار
مرسلات باز می ماند .
مراد از این چهار مرغ ، فقط چهار مرغ و پرنده بیرون
از قفس نیست که در تقسیر آفاقی بدان پرداخته شده است . بلکه تا موقعی که نفس تو
پست و این سویی است همچون اردکی است که با لای و لجن در دریا و کرانه رودخانه ها
اشتغال دارد و به جای اینکه از آب زلال و علف های خوش ارتزاق نماید به لای و لجن
دل خوش کرده و منقارش را درون لجن ها فرو کرده و از آن کرمها را بیرون می آورد و
می خورد . لجن خواری حیوانی چون اردک که تمثل ملکه حرام خواری انسان است انحاء
گوناگونی دارد ، گاه به جهت خوردن مال حرام صورت می گیرد و گاه به جهت گفتن کلام
ناروا ، گاه دیدن نامحرمی چنین صورتی برایش می سازد و گاه شنیدن صدای ناروائی او
را بدین حال تمثل می دهد . خلاصه انحاء مختلف ارتکاب حرام که حد و حدود آن به
تمامی جزئیات در شرع مقدس ما مضبوط است صورتی در عالم حیوانات دارد که از امام
صادق (ع) در حدیثی روایت شده است : « حیوانات صور و مُـثُـل اعمال شما هستند » .
لذا بارها حضرت استاد علامه حسن زاده به ما فرمودند
: که مراقب باش ببین شبانه روز به چه کاری اشتغال داری و چه می گویی و چه می شنوی
و صادرات و وارداتت چگونه است . مبادا هر چه را بشنوی و چشم را برای دیدن هر صورتی
باز بگذاری . مبادا دست به خلاف دراز کنی و امضای ناصواب دهی و به انجام امور
ناشایست مشغول شوی ، پایت را بپا و هر جا که دعوتت کردند نرو و ابتدا بو بکش و
ببین با این رفتن از مقام شامخ انسانی خویش افول می کنی یا خیر ؟
و بدان که اگر مطابق اعتقاد بی خردان ، در امورات
روزانه ات آزادی را در پیش بگیری و بگویی آزادم که هر چه را ببینم و هر چه را
بشنوم و هر چه را بخورم و هر چه را انجام دهم ، صورت حیوانی را به صورت خویش ترخیح
داده ای و در مرتبه ای مستقر شده ای که نه فقط هم ردیف با حیوانات است بلکه به
مراتب پست تر و فرومایه تر از آنان است ، چرا که آنان را توانایی رسیدن به کمالات
انسانی مفقود است و تو را موجود ، آن اگر به کار نگیرد مورد سرزنش واقع نشود اما
اگر تو سر باز زنی و به اقتضای صورت انسانی خویش در طریق انسانی قرار نگیری ، نه
فقط مستوجب مذمت و سرزنش بلکه لایق بدترین عقاب ها و عذاب ها خواهی بود که این همه
نعمت برای طیران خود دیدی و باز راه و رسم پوچی و بطلان را در پیش گرفتی که : «
الهی همه ددان را در کوه و جنگل می بینند و حسن در شهر و ده » .
مراقب باش که در شهوت زیاده روی نکنی و چون خروس
ایامت را به شهوت رانی و هوی و هوس نگذرانی . به اندازه ای که شرع مقدس به تو
اجازه داده عمل کن و از آن مقدار پا فراتر مگذار . آنکه سازنده بدن و قوای انسانی
توست خود به خوبی می داند که بدن تو از جنبه طبیعی چه مقدار اقتضای شهوت دارد و
مرز آن را برای تو مشخص کرده است .
مراقب باش همچون کرکس ، لاشخور و میته خوار نباشی
که هر کس را برای منافع دنیوی خود بدرَی و از او سوء استفاده کنی . مبادا سر مردم
را کلاه بگذاری و به خاطر مال دنیا حقیقت را غیر از آنی که هست به ایشان وانمود
کنی .
مراقب باش که به صفت طاووس که موجودی خودخواه و خودپسند
است نباشی و هر جا که می رسی از دارایی های ظاهری و باطنی خود فخر فروشی نکنی .
مبادا خانه و ماشین و مال و متاع و زن و فرزند و پوشاک و لباس و صورت و چهره خود
را با انحاء گوناگون به رخ دیگران بکشی ، که با این کار هم جان خود را ضایع ساخته
و از سیر انسانی باز می مانی و هم دیگران را سرافکنده آنچه تو داری و آنها ندارند
می سازی . پس مبادا همچون طاووسی که در نزد مرغان دیگر دائماً پر و بال خویش را
برای ابراز زیبائی خود می گشاید دائماً کمالات داشته و نداشته خود را درنزد دیگران
ابراز نمایی و امور دنیوی بی ارزش خود را برای دیگران به عنوان زینت و جمال خود به
حساب آوری ، که هیچ کدام اینها زینت و جمال انسان نیست بلکه زینت و زیبایی حقیقی
انسان ایمان و اعتقادات اوست .
خلاصه اینکه باید این چهار مرغ اردک و خروس و کرکس
و طاووس را ذبح نمایی و از صفاتی که اینان مظهر آنند منسلخ شوی که اگر این فعل را
انجام دهی به سلطان اسم شریف «محیی» دست یافته و نه تنها جان مرده خویش را با خروج
از عادات زنده می کنی بلکه قوت آن را می یابی که مردگان دیگر را با دم مسیحایی خود
حیاتی دو باره بخشی . آن وقت است که به قلل معارف علوم فکری و شهودی رسیده و اسرار
وجودی عالم و آدم را کشف می نمایی .
اما لطایفی از این تفسیر
انفسی آیه 260 سوره بقره : « امر نمود که ابتدا باید چهار مرغ کرکس و اردک و طاووس
و خروس را ذبح کنی و آنها را پاره پاره نمائی و درهم بیاویزی و هر پاره را در
بالای کوهی قرار دهی ، چون که بخوانی به سمت تو آیند » استفاده می شود که :
1- آن چهار مرغ ، تمثل چهار
ملکه رذیله نفسانی اند که وجود آنها در آدمی او را به انحطاط کشیده از طیران در
عوالم قدس باز می دارد .
2- آنکه ، نام بردن این
چهار مرغ در میان حیوانات دیگر به نوعی دربر دارنده تمامی انحاء دیگر حیوانات نیز هست
.
3- آنکه داشتن این چهار
صفت به صورت مانعة الجمع نیست . یعنی چنین نیست که برای جمع شدن این چهار صفت در
انسان مانعی باشد بلکه تمامی اینها در یک نفر قابل جمعند و ممکن است شخصی در درون
خویش خلق و خوی همه این چهار حیوان را داشته باشد .
4- ذبح هر یک از این صفات
رذیله به معنی بیرون آمدن از خلق و خوی حیوانی یا همان ولادت ثانویه و موت اختیاری
و خروج از عادت است .
5- امر خداوند به نهادن
آمیختن این چهار پرنده مذبوح ، در بالای قلل کوه ، تمثیلی از عوالم وجودی مافوق انسان
است که اگر انسانی بخواهد از این دشت عالم طبیعت خارج شود و از عادات به درآید و به
قلل معارف وجودی دست یافته و به بالاترین درجات انسانی ارتقاء یابد قبل از هر چیز
باید این چهار صفت را در خود بکشد بعد از آن است که از افق اعلای نظام هستی که قلل
مرتفع عوالم وجودی اند تمامی کلمات نظام هستی را آن گونه که هستند به نظاره خواهد
نشست .
6- مراد از ده قله کوه
که امر فرمود : لاشه درهم آمیخته این چهار حیوان را بالای ده قله کوه قرار بده ،
می تواند ده قوه از قوای وجودی انسان باشد که شامل پنج حس ظاهری و پنج حس باطنی می
شود .
7- انگیزه اصلی حیات دوباره
این چهار مرغ بعد از آنکه ذبح شدند و درهم آمیخته گردیدند و بالای ده کوه نهاده
شدند این است که باید تمامی قوای حیوانی انسان اعم از ظاهر و باطن او ، از انقیاد
وهم و خیال در آمده و در تحت اطاعت حکومت عقل قرار گیرند . در آن وقت هر کدام از
این صفات ، خود را به صورتی دیگر که صورتی حسن و نیکو جلوه می دهند . مثلاً صفت
حرص مال جای خود را به صفت حرص علم می دهد . امام علی (ع) می فرمایند : که دو حریص
اند که سیری ندارند یکی طالب علم و دیگری طالب مال .
و به همین ترتیب صفت مذموم شهوترانی جای خود را به
عفت و پاکدامنی می دهد .
« حضرت استاد صمدی آملی
»