خدای «تو» و «یوسف»

خواستند یوسف را بکشند، یوسف نمرد...

خواستند آثارش را از بین ببرند، ارزشش بالاتر رفت...

خواستند او را بفروشند که برده شود،پادشاه شد...

خواستند محبتش از دل پدرخارج شود، محبتش بیشتر شد...


از نقشه های بشر نباید دلهره داشت...

چرا که اراده ی خداوند بالاتراز هر اراده ای است...


یوسف میدانست، تمام درها بسته هستند، اما به خاطر خدا ؛حتی به سوی درهای بسته هم دوید...

و تمام درهای بسته برایش باز شد...

اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد،به دنبال درهای بسته برو


چون خدای "تو"و "یوسف" یکی ست.....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

کارگردان عالم

کارگردان این دنیا خداست،مهم نیست نقش ما

در این مجموعه ثروتمند است یا تنگدست؛

سالم است یا بیمار؛


مهم این است که محبوب‌ترین کارگردان عالم نقشی به ما داده که باید به بهترین شکل آن را ایفا نماییم؛


نباید از سخت بودن نقش گله‌مند بود؛


چرا که سخت بودن نقش نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

سعادت ابدی

‍ ‍ عالَم علم انباشته روى هم است و من و تو را براى ابد آفریده اند که از این سفره بى انتها لقمه ها گیریم و خود را براى حیات انسانى در عوالمى که هیچ پا یانى ندارد آماده سازیم .


پس دائما ملازم با طهارت باش و درحفظ سلامت، قابلیت و ظرفیت خود براى ادراک علوم و حقایق,  نهایت سعى وتلاش را بکن که در این طریق, هر چه عمر نازنینت را  صرف کنى و هر چه رنج,  سختى, مشقت,  مصائب و بلایا ببینى رواست و چیزى را از دست نداده اى, بلکه سعادتى ابدى را براى خود رقم زده اى.


                      «حضرت علامه حسن زاده آملی »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

در دنیا خیره نشو


امام علی علیه السّلام می‌فرماید: «هرکس به دنیا نگاه کند،‌ دنیا کورش می‌کند و هرکس به آن بصیرت جوید، بصیرش می‌کند».(نهج البلاغه خطبه 82)

همان چیز که کور می کند شفا هم می‌دهد. 

خورشید همینگونه است. در آن خیره شوی کورت می‌کند ولی اگر از نورش استفاده کنی بصیرت می‌کند. 

همان طوری که نباید در خورشید خیره شد نباید در دنیا هم خیره شد. خیره شدن در دنیا یعنی غرق شدن و دل بستن به دنیا. کسی که فکر و ذکرش دنیا باشد، به خورشید خیره شده.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

اعمال نیک و بد


درست است که اعمال نیک وبد انسان در این نشئه گذران است و از میان می رود، ولی صُوَر اعمال نیک وبد در باطن انسان مستقر می شود و هرجا برود همراه اوست و سرمایه زندگی شیرین یا تلخ آینده او می باشد.


          «حضرت علامه طباطبایی (رضوان الله علیه)»



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

شجره طوبی


انسان با هر کسی محشور باشد به خوی او در می آید. حتی اگر با حیوانات محشور باشد به خوی آنها در می آیدالبته چوپان بودن عیب نیست، رفتار و گفتار گوسفند چران با رفتار و گفتار خوکبان متفاوت است ،چون هرکدام با یک حیوان سرو کار دارد مقصود این است که نفس انسانی خوی پذیر است . این را هم بپذیرید که اگر انسان با ملکوت و عالم اِله و با خدای خود همنشین باشد، نفس او الهی و فرشته خوی می گردد و قدسی و ملکوتی می شود.                                                                                                                                                                                                          ریشه این مطلب چیست؟

مراقبت است و کارهای دیگر مثل طهارت،نماز،روزه وغیره. همه، این تخم سعادت را می پرورانند تا #شجره_طوبی بشود. باید این شجره را بپرورانید و به فعلیت برسانید که این، شجره ابدی است.

                                 «حضرت علامه حسن زاده آملی »


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

منبرک

‍ 


1- سعی کن کسی که تو را می بیند، آرزو کند مثل تو باشد.


2- از ایمان سخن نگو!

بگذار از نوری که بر چهره داری ، آن را احساس کند.


3- از عقیده برایش نگو!

بگذار با پایبندی تو  آن را بپذیرد.


4- از عبادت برایش نگو!

بگذار آن را جلوی چشمش ببیند.


5- از اخلاق برایش نگو !

بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد .


6-  از تعهد برایش نگو !

بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند !


                            « الگویی زیبا برای دیگران باش »

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

آخرین ثانیه ها



تا دست شما در دست دوستتان قرار دارد، نمی‎توانید با دوست دیگرتان دست بدهید. 

مگر نمی‎گویید با یک دست نمی‎شود دو هندوانه را برداشت؟ 

هم‌چنان با یک دست نمی‎شود با دو نفر دست داد.  


انسان تا دست خود را از دست دنیا بیرون نکشد، نمی‎تواند با آخرت دست بدهد. 

از بیعت ظالم باید خارج بشود تا بتواند با امام زمان خود بیعت کند. 

از کفر باید خارج شود تا بتواند به وادی ایمان قدم بگذارد.  

تا وقتی که آخرین ثانیه‎های شب پایان نیابد، وارد اولین ثانیه‎های روز نخواهید شد.

                                    «آیت الله حائری شیرازی»


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

بخوان نامه خویش را ...



انسان راهی نزدیکتر از خود برای رسیدن به مقامات معنوی ندارد.

چرا از راه دریا، صحرا، آسمان و زمین در جست و جوی حق باشد؟

چرا" من عرف نفسه فقد عرف ربه" را ملاک کار خود قرار ندهد؟ خود که عجیب ترین کتاب الهی است؟

چرا از خود شروع نکند، کتاب وجود خود را فهمیده ورق نزند و کلمات وجودی خود را درست نخواند و به اسرار این کلمات دست نیابد؟

حق -سبحانه و تعالی- (اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً) . غرض این که سرمایه ی کسب دارد، باید از خود شروع کند.



                         «حضرت علامه حسن زاده آملی »


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

شیطان شناسی

شیطان قبل از این‌که ما پا به کره زمین بگذاریم، به زمین آمد. 

قانونی است که می‌گوید: در میدان جنگ هر کس اول وارد بشود، بُرد با او خواهد بود. 

شیطان هم چون زودتر از ما در زمین بوده است، بنابراین هر جا که برویم، شیطان یک قدم جلوتر است؛ یعنی هرگز  نمی‌توانیم جایی برویم که شیطان در آن‌جا حاضر نباشد. شیطان‌شناسی برای انسان، خیلی لازم است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

عبودیت


خداوند در قرآن فرمود: «ما خلقتُ الجنَ و الانسَ إلّا لِیَعبُدونِ » (ذاریات: 56)؛ 

من همه جن و انس را برای عبودیت خلق کرده‌ام. 


اگر معنای عبودیت را از ما سؤال کنند، می‌گوییم: «عبودیت یعنی نماز و روزه و ...»؛ در حالی که باید توجه داشت آن‌ها از مظاهر عبودیتند، نه معنای عبودیت. 
عبودیت یعنی زیر پا گذاشتن اراده شخصی و عمل به اراده مولا. 
خدا ما را صاحب اراده خلق کرده است و فرق ما با موجودات دیگر این است که آن‌ها فعال ما یشاء نیستند، ولی ما فعال ما یشاء هستیم و می‌توانیم اراده کنیم. علاوه بر اراده، خداوند نقشه(قرآن) هم به ما داده است و می‌گوید: این نقشه هم اراده من است؛ از تو می‌خواهم که با این نقشه حرکت کنی. اگر انسان با نقشه‌ای که خدا به وی داده است حرکت کند، «عبد» می‌شود، و الا خیر. 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

کُشتن چهار خُلق و خُوی حیوانی


قبل از آنکه دیگران در صدد کشتن خلق و خوی حیوانیت برآیند و تو را به اجبار بمیرانند ، خود به درد خویش رسیده و کردار ناروایت را چاره ای بیندیش و از تعلقات به درآ ، که در قرآن کریم از جانب ابراهیم خلیل حکایت است که حضرت فرمود : بار پروردگارا به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد . ندا آمد که آیا ایمان نداری ؟ فرمود : آری ، باور دارم لکن خواهان آنم که به مشاهده آن دلم آرام گیرد . چون سخن از معرفت شهودی اسم شریف «محیی» به میان آمد و در ذوق و شهود اقتضاء آن است که ذائق و چشنده در جان خود بدان اسم متصف گردد پس امر نمود که ابتدا باید چهار مرغ کرکس و اردک و طاووس و خروس را ذبح کنی و آنها را پاره پاره نمائی و درهم بیاویزی و هر پاره را در بالای کوهی قرار دهی ، چون که بخوانی به سمت تو آیند . (بقره /260 )

اگر نیک بنگری مرده و میته حقیقی را کسی می یابی که صاحب خلق و خوی حیوانی است و این چهار مرغ هر یکی مظهر چهار خلق و خوی ناروای نفسانی اند که اگر می خواهی به حقیقت اسم شریف «محیی» دست یابی ابتدا باید آن چهار را در خود ذبح کنی .

بدین معنی که کرکس و لاشخور را که مظهر مرده خواری است و بط یا اردک را که نشانه لجن خواری است و دیک یا خروس را که آیت شهوت رانی است و طاووس را که تمثل خودپرستی است ابتدا ذبح نمایی و از این چهار صفت مذموم رأساً به درآیی که هر یک از این چهار ، مادام که در تو باشد روحت از عروج به دیار مرسلات باز می ماند .

مراد از این چهار مرغ ، فقط چهار مرغ و پرنده بیرون از قفس نیست که در تقسیر آفاقی بدان پرداخته شده است . بلکه تا موقعی که نفس تو پست و این سویی است همچون اردکی است که با لای و لجن در دریا و کرانه رودخانه ها اشتغال دارد و به جای اینکه از آب زلال و علف های خوش ارتزاق نماید به لای و لجن دل خوش کرده و منقارش را درون لجن ها فرو کرده و از آن کرمها را بیرون می آورد و می خورد . لجن خواری حیوانی چون اردک که تمثل ملکه حرام خواری انسان است انحاء گوناگونی دارد ، گاه به جهت خوردن مال حرام صورت می گیرد و گاه به جهت گفتن کلام ناروا ، گاه دیدن نامحرمی چنین صورتی برایش می سازد و گاه شنیدن صدای ناروائی او را بدین حال تمثل می دهد . خلاصه انحاء مختلف ارتکاب حرام که حد و حدود آن به تمامی جزئیات در شرع مقدس ما مضبوط است صورتی در عالم حیوانات دارد که از امام صادق (ع) در حدیثی روایت شده است : « حیوانات صور و مُـثُـل اعمال شما هستند » .

لذا بارها حضرت استاد علامه حسن زاده به ما فرمودند : که مراقب باش ببین شبانه روز به چه کاری اشتغال داری و چه می گویی و چه می شنوی و صادرات و وارداتت چگونه است . مبادا هر چه را بشنوی و چشم را برای دیدن هر صورتی باز بگذاری . مبادا دست به خلاف دراز کنی و امضای ناصواب دهی و به انجام امور ناشایست مشغول شوی ، پایت را بپا و هر جا که دعوتت کردند نرو و ابتدا بو بکش و ببین با این رفتن از مقام شامخ انسانی خویش افول می کنی یا خیر ؟

و بدان که اگر مطابق اعتقاد بی خردان ، در امورات روزانه ات آزادی را در پیش بگیری و بگویی آزادم که هر چه را ببینم و هر چه را بشنوم و هر چه را بخورم و هر چه را انجام دهم ، صورت حیوانی را به صورت خویش ترخیح داده ای و در مرتبه ای مستقر شده ای که نه فقط هم ردیف با حیوانات است بلکه به مراتب پست تر و فرومایه تر از آنان است ، چرا که آنان را توانایی رسیدن به کمالات انسانی مفقود است و تو را موجود ، آن اگر به کار نگیرد مورد سرزنش واقع نشود اما اگر تو سر باز زنی و به اقتضای صورت انسانی خویش در طریق انسانی قرار نگیری ، نه فقط مستوجب مذمت و سرزنش بلکه لایق بدترین عقاب ها و عذاب ها خواهی بود که این همه نعمت برای طیران خود دیدی و باز راه و رسم پوچی و بطلان را در پیش گرفتی که : « الهی همه ددان را در کوه و جنگل می بینند و حسن در شهر و ده » .

مراقب باش که در شهوت زیاده روی نکنی و چون خروس ایامت را به شهوت رانی و هوی و هوس نگذرانی . به اندازه ای که شرع مقدس به تو اجازه داده عمل کن و از آن مقدار پا فراتر مگذار . آنکه سازنده بدن و قوای انسانی توست خود به خوبی می داند که بدن تو از جنبه طبیعی چه مقدار اقتضای شهوت دارد و مرز آن را برای تو مشخص کرده است .

مراقب باش همچون کرکس ، لاشخور و میته خوار نباشی که هر کس را برای منافع دنیوی خود بدرَی و از او سوء استفاده کنی . مبادا سر مردم را کلاه بگذاری و به خاطر مال دنیا حقیقت را غیر از آنی که هست به ایشان وانمود کنی .

مراقب باش که به صفت طاووس که موجودی خودخواه و خودپسند است نباشی و هر جا که می رسی از دارایی های ظاهری و باطنی خود فخر فروشی نکنی . مبادا خانه و ماشین و مال و متاع و زن و فرزند و پوشاک و لباس و صورت و چهره خود را با انحاء گوناگون به رخ دیگران بکشی ، که با این کار هم جان خود را ضایع ساخته و از سیر انسانی باز می مانی و هم دیگران را سرافکنده آنچه تو داری و آنها ندارند می سازی . پس مبادا همچون طاووسی که در نزد مرغان دیگر دائماً پر و بال خویش را برای ابراز زیبائی خود می گشاید دائماً کمالات داشته و نداشته خود را درنزد دیگران ابراز نمایی و امور دنیوی بی ارزش خود را برای دیگران به عنوان زینت و جمال خود به حساب آوری ، که هیچ کدام اینها زینت و جمال انسان نیست بلکه زینت و زیبایی حقیقی انسان ایمان و اعتقادات اوست .

خلاصه اینکه باید این چهار مرغ اردک و خروس و کرکس و طاووس را ذبح نمایی و از صفاتی که اینان مظهر آنند منسلخ شوی که اگر این فعل را انجام دهی به سلطان اسم شریف «محیی» دست یافته و نه تنها جان مرده خویش را با خروج از عادات زنده می کنی بلکه قوت آن را می یابی که مردگان دیگر را با دم مسیحایی خود حیاتی دو باره بخشی . آن وقت است که به قلل معارف علوم فکری و شهودی رسیده و اسرار وجودی عالم و آدم را کشف می نمایی .

 اما لطایفی از این تفسیر انفسی آیه 260 سوره بقره : « امر نمود که ابتدا باید چهار مرغ کرکس و اردک و طاووس و خروس را ذبح کنی و آنها را پاره پاره نمائی و درهم بیاویزی و هر پاره را در بالای کوهی قرار دهی ، چون که بخوانی به سمت تو آیند » استفاده می شود که :

1-   آن چهار مرغ ، تمثل چهار ملکه رذیله نفسانی اند که وجود آنها در آدمی او را به انحطاط کشیده از طیران در عوالم قدس باز می دارد .

2-      آنکه ، نام بردن این چهار مرغ در میان حیوانات دیگر به نوعی دربر دارنده تمامی انحاء دیگر حیوانات نیز هست .

3-   آنکه داشتن این چهار صفت به صورت مانعة الجمع نیست . یعنی چنین نیست که برای جمع شدن این چهار صفت در انسان مانعی باشد بلکه تمامی اینها در یک نفر قابل جمعند و ممکن است شخصی در درون خویش خلق و خوی همه این چهار حیوان را داشته باشد .

4-   ذبح هر یک از این صفات رذیله به معنی بیرون آمدن از خلق و خوی حیوانی یا همان ولادت ثانویه و موت اختیاری و خروج از عادت است .

5-   امر خداوند به نهادن آمیختن این چهار پرنده مذبوح ، در بالای قلل کوه ، تمثیلی از عوالم وجودی مافوق انسان است که اگر انسانی بخواهد از این دشت عالم طبیعت خارج شود و از عادات به درآید و به قلل معارف وجودی دست یافته و به بالاترین درجات انسانی ارتقاء یابد قبل از هر چیز باید این چهار صفت را در خود بکشد بعد از آن است که از افق اعلای نظام هستی که قلل مرتفع عوالم وجودی اند تمامی کلمات نظام هستی را آن گونه که هستند به نظاره خواهد نشست .

6-   مراد از ده قله کوه که امر فرمود : لاشه درهم آمیخته این چهار حیوان را بالای ده قله کوه قرار بده ، می تواند ده قوه از قوای وجودی انسان باشد که شامل پنج حس ظاهری و پنج حس باطنی می شود .

7-   انگیزه اصلی حیات دوباره این چهار مرغ بعد از آنکه ذبح شدند و درهم آمیخته گردیدند و بالای ده کوه نهاده شدند این است که باید تمامی قوای حیوانی انسان اعم از ظاهر و باطن او ، از انقیاد وهم و خیال در آمده و در تحت اطاعت حکومت عقل قرار گیرند . در آن وقت هر کدام از این صفات ، خود را به صورتی دیگر که صورتی حسن و نیکو جلوه می دهند . مثلاً صفت حرص مال جای خود را به صفت حرص علم می دهد . امام علی (ع) می فرمایند : که دو حریص اند که سیری ندارند یکی طالب علم و دیگری طالب مال .

و به همین ترتیب صفت مذموم شهوترانی جای خود را به عفت و پاکدامنی می دهد .

                                                

                                                             « حضرت استاد صمدی آملی »


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

وَ لِکُل اُمَّة أجلٌ


خداوند در سوره اعراف آیه 34 می فرماید : « وَ لِکُل اُمَّة أجلٌ » ( برای هر قوم و جمعیتی، زمان و اجل معینی است )

خداوند می فرماید : من خودم به اینها قدرت دادم که شماها را امتحان کنم .

خدا با همین آمریکا دارد دنیا را امتحان می کند . خداوند با همین صدام حسین سالها مردم را امتحان کرد تا اجلش رسید .

وقتی سربازان آمریکایی صدام را گرفتند مثل اسب دندانهایش را می شمردند و به صدام گفتند: دیگه دورانت تمام شد . رئیس جمهور مصر را که داخل قفس آوردند .

همه این امتها اجلشون می رسد . یک روز انگلیسی ها بودند ، آنها رفتند آمریکائیها آمدند .

امام حسین (ع) تکیه گاهش را خدا قرار داد ، ابن زیاد به یزید تکیه کرد . بینید آن چه شد و این چه شد؟

الآن در اربعین حسینی بیست میلیون جوان اسیر حسین (ع) هستند .

خداوند در سوره آل عمران آیه 137 می فرماید : « پس در زمین گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان چگونه بود ؟ »

خداوند می فرماید : بروید ببینید عاقبت هارون الرشید چه شد؟ عاقبت قوم عاد چه شد؟ عاقبت قوم ثمود چه شد؟ عاقبت معاویه و یزید چه شد؟ حالا ببینید عاقبت مرتضی علی (ع) چه شد ؟ عاقبت فاطمه زهرا (س) چه شد؟ عاقبت حسین بن علی (ع) چه شد ؟

تاریخ همین است ، مرتب تکرار می شود .

اینها سنت های حاکم بر تاریخ است . مرتب تکرار می شود ، فقط آدم هایش عوض می شوند .

یک روز، نَمرد بود و ابراهیم، یک روز فرعون و موسی، یک روز ابوسفیان و رسول خدا(ص)، یک روز معاویه و مرتضی علی(ع)، یک روز یزید و حسین بن علی(ع) . فقط اسم هاشون عوض شده .

اگر درست دقت کنید همه طاغوتیها می روند در زباله دان تاریخ ولی موحدین می مانند و هستند .

حضرت زینب(س) در مجلس یزید فرمود : « فکد کیدک و أسمع سعیک و ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا»

(ای یزید: هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی )

حالا اگر کسی تکیه گاهش را آمریکا قرار بدهد مصداق آیه 41 سوره عنکبوت است که خداوند می فرماید :

« مثل کسانی که غیر از خدا اولیای خود برگزیدند، مَثَل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده، در حالی که سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است ، اگر می دانستند »

اگر ما پنجاه سال پیش می آمدیم و می گفتیم: یک روزی شوروی از بین می رود همه به بنده می خندیدند و می گفتند: شوروی از آمریکا قوی تر است . الآن هم اگر بگوییم یک روزی آمریکا از بین می رود به ما می خندند . ولی این سنت خداست و اُمت ها یک اجلی دارند ، اینها برای این است که ملتها امتحان بدهند که چه کسی را بعنوان «ولی» انتخاب می کنند .

                                                           « استاد مهدی توکلی »


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

آب حیات



️قرآن ، منبع آب حیات است و از اوصافى که براى خودش آورده است این است که فرموده : من آب حیاتم .

یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسوله اذا دعاکم لما یحییکم 

انسان باید این آب حیات را بنوشد تا شاداب و شکوفا بوده باشد، تا سعادت ابدى پیدا کند. به نوشیدن این آب حیات اسماء الله تکوینى در او پیاده مى شود، خودش مى شود اسماء الله ، نه تنها به مفاهیم اسماء آگاهى پیدا مى کند؛ بلکه آن حقایق را مى یابد، مى چشد، لمس مى کند، دارا مى شود. 


                      «حضرت علامه حسن زاده آملی »



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

ارتباط موت و نماز


بین  موت و نماز، یک نوع ارتباط مخصوصی است. زیرا که نماز حقیقی هم، عین موت است؛ زیرا که موت، انقطاع علاقه‌ی روح است از بدن و از عالم طبیعی؛ در نماز هم انقطاع از این عالم به حضرت ربّ العزّه [است] چنان‌که در مقدّمه‌ی افتتاح صلاه، خواندن این آیه‌ی شریفه وارد است:


إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ…


[(انعام: ۷۹) «روی دل خود را به سوی کسی آوردم که آسمان‌ها و زمین را آفرید…»]


️همین‌طور که در مرگ، وجهه‌ی روح به عالم دیگر است؛ در نماز هم وجهه‌ی روح به عالم قُدس است… در مرگ قبض ارواح به دست عزرائیل است؛ در نماز، قبض روح از طرف خداوند عالم است .


                    «حضرت علامه رفیعی قزوینی »


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

نکته ای در فهم قصص قرآن


هر چه را در قرآن می‌خوانید از قصه حضرت آدم «عَلَیهِ السَلام» که اولین قصه سوره بقره است، گرفته تا قصه های حضرت موسی «عَلَیهِ السَلام»، حضرت ابراهیم «عَلَیهِ السَلام»، حضرت عیسی «عَلَیهِ السَلام»، حضرت نوح «عَلَیهِ السَلام» و دیگر انبیاء عظام، بدانید که اینها فقط صرف پرداختن به یک داستان نیست بلکه رمز این قصه ها در قرآن آن است که هر کسی بخواهد از حیوان بودن به در آید و به مقام انسانیّت برسد باید مسیری را طی کند که در این مسیر همانند پیغمبران دچار حوادث و موانع شود و با مشکلاتی برخورد کند. مثلاً اگر کسی از امشب بگوید: خدایا می‌خواهم بیایم تا تمام آنچه را که فرمودی، عمل کنم از فردایش خواهد دید که مشکلی برایش پیش آمده است همانند مشکل حضرت آدم«عَلَیهِ السَلام»، یک حادثه ای برای او اتفاق افتاده است و همانند حادثه حضرت موسی «عَلَیهِ السَلام»، یک واقعه ای برای او رخ داده است همانند واقعه حضرت عیسی «عَلَیهِ السَلام» و ... خداوند نیز در قرآنش می‌فرماید اگر در مسیر انسانیت مشکلی شبیه مشکل حضرت آدم «عَلَیهِ السَلام»، پیدا کردی اینگونه حلّش کن و یا اگر شبیه حضرت موسی دچار مشکل شده ای راه حل آن اینگونه است. به تعبیر دیگر  وقایع قرآن مربوط به مورد خاص نیست که تا قرآن همانند کتاب قصّه و داستانی تلقّی گردد، بلکه قصص قرآنی و نقل وقایع و حوادث مهم در امور مختلف برای شرح و بیان اطور وجودی انسان و شئون مختلف اوست. یعنی قرآن از بدو تا ختم تفسیر انفسی انسان است.

نتیجه کلام اینکه ما نپنداریم قرآن یک داستانی گفته که حضرت آدمی بود، این حضرت آدم در یک بهشتی زندگی می‌کرد، به او گفته بودند به گندم نزدیک نشو و او هم نزدیک شد و از آن خورد و از بهشت بیرونش کردند، تا از آن به بعد سوالهای فراوانی پدید آید که مثلاً: آدم ابتدا در کجا بود؟ چگونه او را ساختند؟ آن بهشت در کجا بود؟ چگونه به گندم نزدیک شد؟ مگر در بهشت گندم و جو هم وجود دارد؟ و مگر آنجا ممنوعیتی هم هست؟ چرا از آنجا بیرونش کردند؟ و دهها سؤال دیگر... سرّ تمام این سؤالاتی که برای افراد پیش می‌آید این است که خیال کرده اند قضیة حضرت آدم و مانند آن صرفاً به عنوان پرداختن به یک قصه در قرآن است و حال اینکه عرض کردیم اینگونه نیست بلکه همه قصص قرآنی بیان اطوار وجودی انسان در سیر تکاملی او است که سفرنامه های انبیاء در مقام شهود حالات ما است وگرنه انسانهای کامل همانند سفرای الهی منزه از خطا و اشتباهند و این لطیفه را روح دیگری است که برای اهل آن با تدبّر تام معلوم است که انسان کامل را روی به جانب حق است که مظهر اسماء‌الله است و چهره‌ای به جانب خلق است که اطوار وجودی آنها را به آنها نشان می‌دهد  تا در مسیر تکامل، شوق به کمال یابند .


                                                         « استاد صمدی آملی »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

امتحان و قابلیت


امتحان ، قابلیت ها را قوی می کند.

اساس نظام هستی بر این است که تمام موجودات باید امتحان شوند تا قابلیت شان بیشتر شود.

هرچه قابلیت شما بیشتر شود و هر قدر که ظرف خود را وسیع تر بفرمایید به همان اندازه به شما غذا می دهند....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

گرسنگی


گرسنگی بیماری است و غذا را باید به قدری خورد که این بیماری را از بین ببرد نه آنقدر که بیماری دیگری بیاورد .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

پوچی


اگر انسان به جای آن که به خدا اعتماد داشته باشد

به خودش اعتماد کند، دچار پوچی می شود .



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد

قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَى

خداوند در کوه طور به حضرت موسی (ع) فرمود : (طه/19-20)

« قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَى » خدا فرمود: ای موسی این عصا بیفکن.

« فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعَى » موسی چون آن را به زمین افکند عصا مار مهیب شد که (به هر سو) می‌شتافت. 


این مار آنقدر وحشتناک بود که موسی(ع) فرار کرد. حق هم داشت که بترسد چرا که انسان، هنگامی که با منظره‌ای هول انگیز و بی سابقه رویاروی می‌شود. و از آن سوی راهی برای رفع آن به نظرش نمی‌رسد، چاره‌ای جز گریز نخواهد داشت. به ویژه آنکه هیچ سلاحی برای دفاع ندارد و از سوی دیگر، دستوری از ناحیه خداوند نیامده است که در برابر چنین منظره‌ای بایستد و او تنها مأمور به انداختن عصا بوده است. خوف، دست یازیدن به مقدماتی است برای در امان ماندن از شرّ و این با شجاعت تنافی ندارد.

خدا به او فهماند که دنیا را می‌توان تغییر داد، به شرطی که با ایمان به خدا عمل کند. 


خطاب «ألقها» بدین معناست که امیدت عصا و دیگر ابزارهای مادی نباشد. اگر خدا بخواهد همه اینها به گونه‌ای دیگری عمل می‌کند. چیزی که نباید راه رود، حرکت می‌کند و اینها به گونه‌ای دیگری عمل می‌کند و بالعکس. 

«ألقها» یعنی تو رها کن باقی کارها با من.

ابزار در مبارزه‌ای که در راه خداوند باشد. آن گونه که ظاهرش نشان می‌دهد عمل نمی‌کند. وقتی که تو نیاز داری ، تبدیل به همان چیزی می‌شود که می‌خواهی. 


                                                 «استاد مهدی طائب» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا مترصد